روزهای تنهایی

زخم هایم به طعنه می گویند:دوستانت چقدربانمک اند...!!!

سلام

دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد....!

چه بخشنده خدای عاشقی دارم...!

که میخواندمرابا آنکه میداندگنهکارم....!

دلم گرم است میدانم بدون لطف اوتنهای تنهایم...!

برایت من خداراآرزو دارم...!

روزگارتون سرشارازحس باخدابودن....!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دکلمه بسیارزیبا

گاو ما ما مي كرد
گوسفند بع بع مي كرد
سگ واق واق مي كرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنك کجایی؟

شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.

حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.

او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.

او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم ...

برای خواندن بقیه مطالب "ادامه مطلب" را کلیک کنید.


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

درباره وبلاگ

به دل نگیر دراین ضیافت فقیرانه من دعوت نداری...! میدانی.... بهای زیادی دادم.... پیوندباآنکه دوستش ندارم... نمیدانم....عادلانه است برای تاوان پس دادنم یانه؟!!! تاوان سادگی هایم......!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

روزهای تنهایی

CopyRight| 2009 , cilentcry.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM